سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سالمند از اینکه نزد جوان بنشیند و از او دانش آموزد، خجالت نکشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

بوی خنک عشق
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:1بازدید دیروز:1تعداد کل بازدید:64719

مسعود :: 85/11/4::  10:52 عصر

به نام تو

 

یک روز،دو روز ،شاید یک هفته در مسیر نمناک عشقت قدم زدم. قلبم از یقین سرشار بود. یقین به اینکه کوچه پس کوچه های رسیدن به تو را فراموش نخواهم کرد. اما....

 

اما مستی ام جداره ی ظریف و لطیف یقینم را ترک ترک کرد. لذت قدم زدن در جاده ات را فراموش کردم. و من غرق در حسرت و اندوه.

کوتاهی از من بود. واز پای من که لذت لمس کردن خاک نمناک عشقت را فراموش کرده بود.

اشک در چشمانم حلقه زد ومن در حسرت تو چشمانم را بستم تا مگر جاده را به خاطر آورم.اما نه.....

اشک تمام پهنه ی چشمم را فرا گرفت وچشمان من هنوز بسته، نا امید وخسته.

 

چشمانم را گشودم. نسیم ضعیفی وزید و چشمانم را در آغوش گرفت. آری من خنکی خاک نمناک رهت را این بار در چشمانم حس کردم.

........

....دوان دوان در کوچه های...... بوی خنک عشقت جداره ی یقینم را دوباره ترمیم میکند.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ